خراط :: بق بقو

بق بقو

و ما برای عروج به آسمان آفریده شدیم

خدایا زمین گیر شدنم را مپسند...

به خود آی؛خود تو جانِ جهانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خراط» ثبت شده است

سلااااام 
نمیدونم چم شده گاهی اوقات نه تنها حوصله دیگرانو ندارم ...که حوصله خودمم ندارم :)
اما الان خوبم ...شما خوبید ؟

باید بگم امروز بالاخره مانتویی که دو هفته پیش پارچشو گرفتم و از هفته پیش شروع کردم به درست کردنش تموم شد -_-
الان فک نکنید من خیاطم هاا نه :| به قول مامانم من خراطم نه خیاط :)))) 
چرا هم داره ... آغا من از هفته پیش شروع کردم به دوختن مانتو خب اول برشو زدم بدون مشکل (کلا برشام خوب :دی) بعد شروع کردم به دوختن منظورم همون کوک زدن تا بعد که پرو کنم. ببینم اگر اشکال نداشت با چرخ بدوزم ... پرو هم کردم موردی نداشت شروع کردم به دوختن ..دوختم دوختم دوختم ...دیگ فقط آستینش مونده بود بدوزم . بعد مامانم اومده میگ بده ببینم (مامانم کار داوری و ناظر رو داره :|) که نگاه میکنه و میگ این چرا اینجوریه میگم چجوریه مَگِ ... رنگ یقه هات با تنه مانتو یکی نیست :|
بده ببینم مگ میشه ... بعله چشمتون روز بد نبینه :(((( چّپه دوخته بودم :((((( ... یعنی هر چی رشته بودم پنبه شد :(((( اون روزم جزو همون روزایی بود که حوصله خودمم نداشتم ...مامان گفت بازش کن اما من میگفتم ولش کن بابا دیده نمیشه همینجوری میپوشم مدلش اصلاً ... اصلاً من دوست دارم از روی چپه پارچه استفاده کنم ..
مامان : چیییییییییی بازش کن ببینم 
آغا منم با هر کوک چرخی که باز میکردم اشک میریختم و همش به خدا میگفتم خدایا واقعاً مرسی دمت گرم (عین بی بی ها غر غرو :))))...خیلی خوب پشت سر هم حال منو میگیری مرسی ...هیچی دیگ یک طرفشو باز کردم ..گریم تموم شد :))) بقیشو با نارحتی باز کردم فقط :)))
بعدش دوباره برعکس کوکاشو دوختم ، دادم مامانم گفتم من دیگ نمیدوزم، این مانتو دیگ برا من مانتو نمیشه ... خودت بدوزش :|
من یه همچین خیاطیم -_- حالا اگر دوست داشتید سفارش بدید براتون لباس بدوزم ..مجانی ;))

+با این  همه مانتوم خیلی قشنگ شد، دوسش دارم ^_^
۳ نظر ۱۶ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۰۴