ژله :: بق بقو

بق بقو

و ما برای عروج به آسمان آفریده شدیم

خدایا زمین گیر شدنم را مپسند...

به خود آی؛خود تو جانِ جهانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ژله» ثبت شده است

خواهر کوچک تر :بق بقو من این ظرفو میگیرم تو هم اینو ژله رو چپش کن تو این یکی ظرف
من :(خسته تر از این حرفا بودم :|) باشه
خواهر کوچک تر : گفتم 123 بر گردون
من :باعشه :|
خواهر کوچک تر :وااای واااای بق بقو ..وااای بق بقو  زود باش ورشدار
من::)))) باعشه بابا سرو صدا نکن کسی نفهمه
موقع شام
خب اینم از ژله امشب کار "y" هستش ... (از قبل گفته بودم شام نمیخوام)
من :خب سهم منو جدا کن بزا کنار
خواهر کوچک تر : عِ ظهری که بهت گفتم دمپاییای منو نپوش گشاد میشه چرا پوشیدی ...منم بهت نمیدم :d
من :ببین نزا از حاشیه این ژله بگم که کسی دیگ بهش لب نزنه :دی
برادر :باز چیکار کردید میخواید بدیدبه خورد ما :|
خانوم برادر :اصن از قیافه اشون معلومه قند زدن (گند)
یه دو دوتا چار تایی کرد دید خودش بگه سنگین تر...
خواهر کوچک تر :چیز خاصی نشده فقط ژله یک بار افتاد رو فرش ... دوبارم خودم شستمش تمیز تمیزه :|بخورید
من : :)))آره بابا بخورید الان دیگ میزان ویتامینشم فولِ فولِ :دی
خواهر کوچک تر : ببین اگ من به تو ژله دادم :|
من :"b.x" یک چهارم برا شما بقیش هر چی موند برا من :دی
خواهر کوچک تر : یعنی خیلی پررویی ها :|
من :تازه فهمیدی :|

+من اعتراف میکنم علاقه شدیدی به کفش روفرشی دارم اما هیچکی برام نخریده :( .... اینام صاحاب داره :|
+این پست از برای دیشب بود ... اما به دلیل شهادت همچین خوشم نیومد ازش ... انتشاردر آینده شد:)
+هیچ روشی نیست پست بذاری بقیه نفهمن ؟
+کتاب "بیشعوری
"هم چنان پروندش بازه :|
۲۴ نظر ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۲۰