بق بقو

بق بقو

و ما برای عروج به آسمان آفریده شدیم

خدایا زمین گیر شدنم را مپسند...

به خود آی؛خود تو جانِ جهانی

نایب الزیاره دوستان بودم.( خدا قبول کنه )

ساعت 6 از خونه حرکت کردیم 10 رو به رو ایوان طلا امام رضا بودیم. تولد خواهرشون بود. هر صحنی یه برنامه داشت . یه جا گل میدادن یه جا پرچم میدادن... هر زائریم که بعد از بازرسی وارد حرم میشد بهش نبات میدادند!

دلم میخواد یه روز خودم تنهایی برم حرم و نگران این نباشم که الان کسی منو درحال اشک ریختن میبینه ...اونوقت یک دل سیر گریه کنم.


قول میدم از فردا روی پروژم کار کنم. البته شاید هم تا لِنگ ظهر بخوابم چون دیشب نخوابیدم امروز هم که هیچ... شاید از شنبه شروع کنم! اما شنبه هم قول دادم برم برای یکی از دوستان جزوه و نرم افزار ببرم تا نصب کنم. پس از یکشنبه!!! و شاید یک شنبه هم ..." نمیگذارند آدم راحت و بدون استرس به امور زندگیش برسد." 

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۸ ، ۲۰:۲۰