آشفتگی ذهن _ 1
سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۳۱ ب.ظ
مورد 1 : وقتی دارید چیزی به کسی امانت میدید ازش سوال کنید ، برای کی میخوای ؟ چون ممکن برای خودش نخواد بعد متوجه بشید دست کسیه که شما عمراً چیزی به اون بدید:) ... بعد تازه یه شرط وقیحانه بذاره برای پس دادنش ...
مورد 2:شاید تو اون لحظه میخندیدم و خیلی سریع بهش گفتم موردی نداره ... اما حقیقت، دلم ازش گرفت ...
مورد 3:الان میفهمم چرا خانوادم اجازه کار تو شرکت ها و دفاتر شخصی رو بهم نمیدن!!
مورد 4: نمیدونم چند نفر با خودشون فک میکنند من آدم ساده ای هستم ؛ اما باید بگم کاملاً در اشتباهید چون اصلا ساده نیستم پاش بیفته یکی از سر سخت ترین آدما میشم ... بعید میدونم تا الان کسی منو شناخته باشه(حتی خانوادم) .. اگر چیزی نمیگم فقط برای حفظ احترام و حرمت
مورد5:قبلا هم راحت نه میگفتم ، اما الان راحت تر از قبل نه میگم ... واصلا هم برام مهم نیس طرفم کیه ... این هم خوبه و هم بد...
مورد6: پاکش کردم:|
مورد7:من بالاخره متوجه شدم چی منو اذیت میکنه و راه حلش چیه
مورد8: یه راهی رو پیش گرفتم و مطمئنم اشتباه ..اشتباه ..اشتباه ... واگر تمومش نکنم شاید عاقبت خوبی نداشته باشه... خدایا من خیلی بد شدم میدونم
مورد9:کدوم آدم عاقلی میره درس اختیاریشو از دروس ارشد برمیداره ... که من رفتم ، حذف و اضافه هم تموم شد !!!!
مورد10:ذهنم خیلی درگیره .. خیلی خستست ... خسته!
مورد11:میخندم اما اصلا قلبم خوش حال نمیشه ... علتشم اینه که خوش حالی من مساوی ناراحتی خداست ... از خودم خوشم نمیاد خیلی ایراد دارم که باید اصلاح بشن!!
مورد 13:چرا یه کاری میکنند که از هرچی اعتماد کردن به دیگران گریزون بشی ...چرا ... اگر اعتماد هم نباشه زندگی کردن سخت میشه !! من به شخصه با این چیزایی که شنیدم دیگ نمیتونم به کسی اعتماد کنم !
مورد14:خدایا حس میکنم داری امتحانای سختی ازم میگیری ....:(امیدوارم حداقل پاس بشم ...
۹۶/۰۷/۱۱